[ad_1]
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت ; انفجاری در مسجد شیعیان پاکستان رخ داد و باعث کشته شدن و زخمی شدن بیش از 25 نفر از نمازگزاران بیگناه شد. این اتفاق بسیار مهمی است که باید مورد توجه جهانی قرار گیرد به طور ویژه ای با جنگ جهانی و همدردی هایی که جهان غرب و بسیاری از کشورهای مختلف با جنگ برای مردم مردم را داشته اند.
از اینرو برخی ها به مقایسه رفتار غرب با این دو حادثه پرداختند و آن را دورویی و ریاکری در دفاع از حقوق بشر دانستند و به ادعاهای غربی ها تاخته اند. در این یادداشت میخواهم به این مسئله بپردازم و توضیح دهم که طرح مکرر این مسئله اصول گرهای زیاد است.
طرح این دوگانگی بر این فرض است که غربیها ادعا می کنند که در زمینه حقوق بشر نگرشی فراملی دارند و به ارزشها و حقوق انسانها از تعلقات نژادی، قومی، ملیتی و جغرافیایی آنها معتقدند. اگر چنین گزارههایی درست باشد و آن را بپذیریم، به معنای آن است که به جهان اخلاقی پا بگذاریم، در حالی که میدانیم، در جهان کنونی حقوق انسانهای فراوانی میشود و مورد ظلم و استم قرار میگیرند و چنین کسانی هم نگران هستند.
بنابراین گزاره از اساس مخدوش است و چنین ادعایی صحت ندارد. ما به عنوان یک ایرانی این مسئله را به خوبی تجربه کردهایم. اگر از من پرسیده شود که بزرگترین انحراف حقوق بشری غرب و کلا جهان در نیم قرن گذشته در چه موردی رخ داده است، معتقدم که بدون تردید، بمباران شیمیایی کردستان و ایران و به ویژه شهرهای حلبچه و سردشت است.
این رذیلانهترین اقدام یک حکومت در کاربرد سلاحهای شیمیایی ممنوعهای است که باید بهطور قطع و یقین با آن عمل کند. ولی غرب نه تنها سکوت کرد، این افراد و شرکتهایی از آنها مستقیما در این جنایت دست داشتند.
این بمباران بهطور قطع به شورای امنیت کشیده میشد و عامل آن از همان زمان سخت میشد. ولی غرب در برابر این جنایت بهطور کامل سکوت کرد که اتفاقا در این سکوت به منزله همراهی نیز ت. بنابراین گزارش ذکر نادرست است. حتی رفتارهایی که با سیاهپوستان یا به تعبیر دیگری غیرسفیدپوستان در آمریکا یا اروپا می شود، نشان دهنده آن است که التزام بیقید و شرط غربیها به حقوق بشر نه فقط در سطح جهانی، بلکه در سطح ملی این کشور نیز کمابیش مخدوش است.
آیا باید انتظاری جز این داشته باشید؟ شخصا معتقدم ، خیر. نه فقط برای غربیها برای همه ما غیرممکن است که بتوانیم احساسات انسانی خود را از تعالیم ملی خارج کنیم. این با موضوع نژادپرستی فرق میکند. انسانها نمیتوانند نسبت به دردها و خوشحالیهای همه احاد بشری واکنش نشان دهند، حتی اپر ن.
دولتها نیز به طریق اولی قادر به انجام این کار میشوند، ولی آیا این به معنای آن است که هر رفتاری را انجام دهد خاسخ خیر است. اگر همدردی نمیتوان کرد حداقل بیطرفی را باید رعایت کرد و میتوان ظلم نکرد. برای نمی توانم به عروسی افغانستانی ها حمله کند و زن و مرد و کودک بیگناه را بکشد و از کنارش راحت عبور کند، ولی اقدام کماهمیتتر از آن را در کشوری دیگر برجسته کرد. یا حمله به عراق را آغاز می کند که بر یک دروغ بود م جلوه داد ولی درباره این نظری متفاوت است
شخصا انتظار ندارم که اروپا با آوارگان جنگی همانگونه برخورد کند که با آوارگان اوکراید بی ولی این تفاوتها باید متعارف و قابل درک باشد. نه اینکه کلا مفهومی سیاسی پیدا کند. مهمتر اینکه آیا این مسائل واقعی به مفهوم غرب و تبرئه ماست هستند؟ یا حاکمیت غربیها مجوز برای رفتار ماست؟ یا هیچ تفاوتی میان دو طرف نیست؟ به نظرم در این مورد باید احتیاط کرد.
ما خودمان بر خلاف ادعاهایمان در مسئله چچن روسیه یا سینکیانگ چین یا کشتار دهه ۶۰ در حماه سوریه ش. سکوت مترادف حمایت. مسئله مهم تر این است که در مورد مردم خودمان نیز به این ارزش ها پایبندی نداریم. یا بسیار کم پایبند هستیم. برای اثبات این ادعا شواهد فراوانی وجود دارد. کسانی که مسئولیت این رفتار را دارند، هستند که به جای اصلاح رفتار خود را به صورت فوری متناقض و حتی غیرانسا انجام دهند
در افغانستان، در فلسطین، در یمن، در فلان جا و بهمان جا و خیلی جاهای دیگر و حتی از تاریخ قرن گذشته از بمباران، تا ویتنام و دهها کودتا و … سکوت یا حمایت از نسبی از بمباران شیمیایی و … می نام برد، ولی آنها در سطح داخلی خود حد زیادی آنون را دارند، چیزی که ما از آنها به این امر و رعایت حرمت و حقوق مردم خود نیازمندیم.
بنابراین هر نقدی که به غربی ها در خصوص تناقضات رفتاری آنها را وارد می کنیم کمابیش موجه است و البته بخشی از آنها نیز غیرمنتظره نیست، اما اگر هدف تبرئه کردن خودمان از خلاف ارزش های انسانی است، این گونه رفتارهای ضد انسانی است، زیرا رفتارهای خلاف آنها مجاز است. انجام خلاف دیگران آن هم در رابطه با مردم نمیشود. این عذری بدتر از گناه است.
[ad_2]